سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
هرکس گفتن «نمی دانم» را واگذارد، به هلاکت گاه خود درآید [امام علی علیه السلام]
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 4

ببخشید رک بگم خیلی هاتون فقط نشستید شعر از اینور و اونور بدون موضوعیت و جمع بندی می ریزی تو وبلاگت تازه معنی خیلی هاشم نمی دونی و اگه ازت سوال کنن کدوم منبع نمی دونی چه جواب بدهی و احتمالا باید گفت روی دیوار همسایه ..پشت صندلی اتوبوس و ... مذهبی هاش که شدن منبع حدیث که گاهی تو همین وبلاگ ها جعل حدیث هم می شود ...  منتظر که یه امام متولد بشه و یکی شهید .
برای چه هدفی می نویسی؟
آیا تا به حال به این فکر کرده ای که وبلاگ تو اگر مفید نباشد و این خلق الله بیایند و بخوانند حق الناس گردنت می افتد ؟
آیا تا به حال به این فکر کرده این که چگونه دین مان را باید به اسلام ادا کنیم ....؟!؟
یکی دو ماه  پیش آف جالبی برایم آمده بود  با این عنوان که : به من و تو هم می گویند بچه مذهبی ؟!؟ این وبلاگ را دیده ای کاری بکن ... آدرس وبلاگ هم این بود:
وای بر من و تو که اسممون مسلمون و شیعه و کاری نمی کنیم
آی مردم هجوم  شروع شده ...شبیخون فرهنگی... چرا نسشتی تو وبلاگت فقط خاطرات می نویسی و حدیث ...اونا لازمه اما منابع معتبر سایت های مذهبی فراوانی دارین آقا لینک بده و بشین  کاری برای من و خودت و ای همه جووون هم سن  مون بکن.
آی داره این اعتقادات از دسمون می ره ..بیا تا محررم تموم نشده وبلاگمون یه خونه تکونی بدیم ...مگه نه اینکه امام حسین قیام کرد ....بیا  اگه چیزی نمی تونیم بنویسم ....یه پست بزنیم و بگیم وبلاگ تعطیل ... تا به جای چهار تا حرف حسابی ، چرت و پرت بار مردم نکنیم ...
بابا وقت تنگ همین الان .

 نوشته شده توسط هفت تیر و مگسک در یکشنبه 85/11/22 و ساعت 8:0 صبح | نظرات دیگران()


نمی خواهم بد بگویم ها ولی نمی شود نمی گذارند ....بنده یک شخص کاملا بی دین و قیدم ولی تو چی ؟!
با توام ای که اسمت را طلبه گذاشتی هان !؟ ببینید منظور من تمام طلبه ها نیستند ولی همان هایی که هدفشان فقط نوشتن نبود و ...فاتحه طلبه ها را خواندن ... و فاتحه وبلاگ نویسان مذهبی... را خواندن...یادم می آید چند وقت (حدودا 5 ماه ) پیش یکی از دوستان وبلاگ نویس طلبه مرا نصیحتی کرد و من نیز با دل و جان پذیرفتم ...ایشان در حرف هایشان  به من گفتن که مگسک جان ، برادر من خواستی ازدواج کنی زنی بگیر که خانواده انتخاب کرده باشند و هیچ گاه با دختری که از توی وبلاگ نویسی آشنا شدی که ازدواج نکن! ....البته با اینکه  حرف هایش را 50   ___   50    قبول داشتم و به دلیل احترامی که برایش قائل بودم گفتم چشم و عمل کردم ...اما امان از آدمی زاد ....و .... چند روز پیش اگه دقیقش را بخواهید اول هفته پیش یکی از خواهران گلایه مند از ایشون پیش من اومد با لحنی عصبانی گفت (عجب طلبه ها دلشان بزرگ است و چند نفر با هم توی دلشان جا می شود ) جا خوردم و وقتی دلیل را پرسیدم ...فهمیدم بله استاد اخلاق ما خود بند را آب داده و عاشق شده (حیف واژه عاشقی) از چند نفر خواستگاری کرده ... خدا نگهدار این جور دلها باشد می دانم می خواهید بگویید این شامل همه قشر از جامعه می شود ..ولی وقتی من آدم نوعی تمام چشمم به طرف تو طلبه است تا جای در جا پای تو بگذارم تا به خیالم رستگار شوم ...جای بس تاسف دارد .
ته گلو له ام
مواظب خودت باش از این به بعد با اسم نام و وبلاگ شلیک می کنم .
اومدم بگم آقای (...) و وبلاگ (...) دلم نیومد اما مطمئن باشید وقتی آدم تفنگ دستش می گیره اولش یکم ترس داره و یکم قبح که اونم می ریزه ، خیالتون جمع منم کم کم شجاع می شم .


 


 نوشته شده توسط هفت تیر و مگسک در یکشنبه 85/11/15 و ساعت 8:0 صبح | نظرات دیگران()

پارسی بلاگ خوب ، پارسی بلاگ بد
شاید زود بود تا شروع نوشته هام با پارسی بلاگ شروع بشه ....اما یک سال در پارسی بلاگ بودن این امکان و به من داد تا کمی منصفانه در مورد پارسی بلاگ نقد بنویسم.
پارسی یار یا بنگاه...یابی
آیا پارسی یار خوبست و وجود آن ضروری در مورد جواب این سوال خیلی گزینه ها به ذهنم رسید از جمله اینکه اولین نوشته و وبلاگی که می بینیم اول دنبال پارسی یار و حاشیه آن می گردیم روشن بگم خیلی ها دنبال اینند که شناسنامه طرف و در بیارند .... که البته دنیا مجازی و زرنگ بازی و عدم صداقت باعث شده تا اعتمادی به آن هم نباشد ... و مشکلات زیادی برای کاربران به وجود آید .... یکی از برادران وبلاگ نویس  در یکی از صحبت هاش می گفت تمایلی به نوشتن حقیقت در پارسی یار ندارم چون سوء استفاده های زیادی از آن خواهد شد و دیگر دوستی در پارسی یار خود مشخصاتش را به دروغ از گذشته 10 سال پیش اش نوشته بود  یا یکی از خواهران هم در پارسی یار خود  را زنی 40 ساله و متاهل  اعلام داشته تا از حواشی که متاستفانه در پارسی بلاگی ها وجود داره در امان باشد... بذارید رک بهتون بگم بنده شخصا در جریان این خواستگاری های پارسی بلاگی بودم و اینکه بعضی از همین دوستان در عین واحد ... بماند گفتن ندارد چون همه می دانند اما جدا از این حواشی پارسی یار و امکانات جانبی آن بسیار خوبست منتها به شرط استفاده درست آن و فرهنگ سازی آن توسط کادر پارسی بلاگ  .

 
مدیر یا ناظم ، شایعات و 40 تا کلاغ دوست داشتنی
 در مورد مدیر پارسی بلاگ کمی باید سکوت کرد ، البته هر آدمی نقایصی هم دارد و گل بی عیب خداست اما گاهی آدم چیز هایی در مورد مدیر می شنود که سخت آدم را به فکر فرو می برد ... بدون کم و کاست می گویم آنچه را که شنیدم ...:( یکی از دوستان به نقل از یک منبع اعلام می داشت که مدیر عیب های زیادی دارد ...ازجمله اینکه دو رو است و هم با مذهبی می پرد و هم با بچه خلاف های پارسی بلاگ البته  من هنوز منظور از خلاف را در جمله های او متوجه نشده ام  ...دیگر اینکه مدیر خیلی بی کار است ...و .."امان از خود سانسوری" و اینکه مدیر کامنت های خصوصی را چک می کند ...برای برگزیده شدن باید رفت توی وبلاگش و کلی التماس و چابلوسی این کارا رو کرد تا شاید روز گذار تو هم به آن لیست بیافتد .... یا اینکه دوست دیگری از هم کاسه شدن مدیر با برخی از دوستان که نامشان را نمی توان گفت  خبر داد و متذکر شد که در صورت رابطه با آن اهالی خاص می توان برگزیده شد ) خوب اینها کمی از شایعات بود و حرف ها و درد دل ها البته در مورد مدیر باید بگویم مدیری که فقط به گروهی خاص با نگاه متعصبانه مذهبی نگاه کند کاری انجام نداده مهم جذب افراد با دیدگاه های غیر از پارسی بلاگ است ... البته من قصد تعریف ندارم اما گفتن حقایق لازم است ...من نمی دانم برگزیده شدن چقدر مگر مهم است که باید اینطور برایش مبارزه کرد امان از این حس جاه طلبی انسان ...ضمنا من از رد یابی کردن وبلاگ های برگزیده و صحبت با اکثر اونها فهمیدم نه خود شیرینی کردن برای برگزیده شدن و نه رابطه پشت پرده ای با مدیر داشتن البته باید قبول کرد که شایعات  همیشه وجود دارند ....و دیگر اینکه خدا وکیلی کدام سیستمی  را دیدید که مدیر اینقدر با کاربرانش صمیمی باشه منظورم این همه رابطه تنگاتنگ مدیر است با پارسی بلاگی ها حتی جالب اینکه مدیر شخصاً برای پارسی بلاگی ها کامنت هم می گذارد و این باعث شده تا آمار جذب این سایت از ریزش آن کمتر باشد البته این رابطه بیش از حد صمیمی مدیر دسته گل هایی هم گاهی آب می دهد که اگه آخر این متن بخوام بگم شما با ذهنیت این وبلاگ را ترک خواهید کرد.
پی نوشت و ته گلوهای من
1-هدف زیر سوال بردن نیست که البته من هنوز انتقادی نکردم ولی حتما این کار را خواهم کرد.
2-برای شروع لازم بود کمی مهربان باشیم (یاد خان مظفر افتادم)
3-تمامی این حرف های من دارای منابع حی و حاضر است .


 نوشته شده توسط هفت تیر و مگسک در شنبه 85/11/7 و ساعت 11:39 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

تپانچه
هفت تیر و مگسک
ترس از تفنگ یک ترس از نوع ذاتی و عمیق ... من و تو از تفنگ می ترسیم چون با اسم تفنگ یاد درد مافتیم و زخم .... در انتها یاد مرگ ... اما زمانی این ترس بیشتر می شه که مگسک این تفنگ بین دو تا ابرو ما رو نشانه رفته باشه .... نه اینا رو نگفتم تا از ما بترسین ...اینا رو گفتم تا بدونید هدف ما نشانه رفتن معایب و کشتن نقایص است ... مواظب خودت باش مگسک این بار بین دو ابروی تو رو نشونه خواهد گرفت حتی شما دوست عزیز ... یه جورعکس العمل یه جور شکستن سکوت این حنجره

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 3453
جستجو در صفحه

خبر نامه